مدل ذهنی مدیران موفق

مدل ذهنی مدیریت

مدل ذهنی مدیران موفق چیست؟ آیا در موقعیتی که با آن مواجه شده‌اید، می‌دانستید کار درست چیست، اما به روش دیگری عمل می‌کنید؟ یا خیلی مطمئن هستید که چه چیزی برای بدست آوردن نتایج نیاز دارید و در گذشته از آن استفاده کرده‌اید و از آن نتیجه گرفته‌اید، اما همین اقدامات اکنون نتیجه نمی‌دهد. پس مدیران موفق از چه مدل های ذهنی نباید استفاده کنند یا اینکه این مدل های ذهنی را تغییر بدهند.

مدل‌های ذهنی قرار نیست کسب‌وکار شما را اصلاح کنند. اما آنها کاملاً می‌توانند به فرایندهای فکری و تصمیم‌گیری روزانه شما کمک کنند. هر چه مدیران بتوانند مدل‌های ذهنی بیشتری بسازند و به شبکه خود اضافه کنند، پایه و اساس شما برای تصمیم‌گیری آگاهانه و اجرایی بهتر می‌شود. مدل‌های ذهنی چارچوب‌هایی هستند که می‌توانند به شما کمک کند تا متفاوت فکر کنید. با من همراه شوید تا با داستان‌های جالبی از مدل ذهنی بیشتر آشنا شوید.

فهرست مطلب:

مدل های ذهنی مدیران موفق

مدلهای ذهنی بازنمایی‌های شناختی واقعیت هستند که با نحوه شناخت ادراک، تصمیم‌گیری و رفتار ما در زمینه مختلف مرتبط است. در یک زمینه مدیریتی، مدل های ذهنی نشان‌دهنده درک مدیران از محیط کسب‌وکار است و به انتخاب‌های استراتژیک آنها تاثیر می‌گذارد. ازاین‌رو، مدلهای ذهنی دقیق‌تر مدیران منجر به اکتشافی با کیفیت بالاتر و عملکرد بهتر می‌شود.

مدل ذهنی مدیران موفق

آیا مدل ذهنی فعلی شما در مرحله تصمیم‌گیری واقعاً کار می‌کند یا اینکه اشتباهی مرتکب نمی‌شوید؟ شاید شما جزء آن دسته مدیرانی باشید که تازه سفر کارآفرینی خود را شروع کرده‌اید و می‌خواهید چیزهای زیادی را یاد بگیرید، خیلی هم ذوق‌وشوق دارید. دوست دارید خودتان طراحی کامل از وب‌سایتتان داشته باشید و یک روش بی‌نظیر داشته باشید یا اینکه بهترین تبلیغات را ارائه کنید.

به نظر شما انجام تمام این کارها وقت‌گیر نیست یا اینکه بهتر بگویم شما دارید زمان زیادی را صرف دوباره‌کاری می‌کنید. کار تیمی و همکاری یک ارزش اولیه است. امروزه بازارهای پویا به سرعت در حال تغییر هستند. اگر شما یک کارآفرین هستید و یا اینکه مدیریت یک سازمان را بر عهده دارید، این را در نظر بگیرید که به احتمال بسیار زیاد همه چیزهایی که برای ما کارآمد هستند، دوباره در آینده به ما خدمت نخواهند کرد.

صرفاً به این دلیل که ما آنچه را که مدل های ذهنی‌مان به ما اجازه می‌دهند ببینیم، می‌بینیم و فقط می‌توانیم کارهایی را انجام دهیم که مدل های ذهنی به ما اجازه می‌دهند. آلبرت انیشتین می‌گوید: دیوانگی این است که بارها و بارها یک کار را انجام دهید و انتظار نتایج متفاوتی داشته باشید. در ادامه به چند مورد از مدل ذهنی که باید آن را توسعه دهیم آشنا می‌شویم.

مدل ذهنی که باید آن را توسعه دهیم

یکی از مدلهای ذهنی که مدیران موفق باید آن را توسعه بدهند انجام هر کاری به تنهایی می‌باشد. این یک مدل دهنی است که هر کسی چنین مدلی را می‌تواند داشته باشد و به نتیجه مطلوب برسد. آیا برای مدیریت یک پروژه پیچیده با انجام هر کاری به تنهایی می‌توان موفق شد؟ مسلماً نه.

با شروع مدیریت پروژه‌های پیچیده و مستلزم داشتن تخصص‌های متعدد، این امر با شکست مواجه می‌شود. در نتیجه مدل ذهنی مورد نیاز اکنون اعتماد به دیگران، ایجاد یک تیم قوی و تکیه بر کار گروهی است.

دومین مدل ذهنی که باید آن را توسعه داد با درک کامل، کار کردن می‌باشد. موفقیت‌های گذشته ما در مدارس، دانشگاه‌ها، حتی روزهای اولیه کاری به دانش کامل ما متکی بود. اما در کار امروزی راهی برای دانستن همه چیز وجود ندارد. مانع ذهنی دانستن همه‌چیز به تنهایی باید برطرف شود و فرد باید یاد بگیرد که بر دیگران تکیه کند و بر قانون 80:20 (اصل پارتو) مسلط شود.

سومین مدل ذهنی که ممکن است همه ما درگیر باشیم این است که، کار طولانی‌تر نتایج بهتری را به همراه دارد. بدون شک وقتی برای امتحان آماده می‌شوید، هر کسی که تلاش بیشتری کند یا بیشتر کار کند پاداش بهتری دریافت می‌کند. اما در رهبری یا تجارت، فقط تلاش بیشتر کافی نیست. شما همچنین باید باهوش‌تر باشید تا بتوانید نتایج بهتری بگیرید.

چهارمین مدل ذهنی که که باید آن را توسعه داد این است که: با جدیت از قوانین پیروی می‌کنیم. تاجران باهوش و رهبران می‌دانند که شکستن قوانین موجود چیزی است که آنها را متمایز می‌کنند! وقتی می‌گوییم قواعد را بشکن ربطی به قوانین اخلاقی ندارد! این به معنای ایجاد نگرش برای زیر سوال بردن فرآیندها، سیستم‌ها، تکنیک‌های موجود است که در خدمت سازمان بوده است اما در آینده مرتبط نیستند. به عنوان یک رهبر، یا یک مدیر شخص مایل باشد که قوانین موجود را به چالش بکشد و در صورت لزوم قوانین جدیدی را توسعه دهد.

نحوه استفاده از مدل ذهنی با داستان

عبارت «زیرا این روشی است که همیشه انجام داده‌ایم» را خیلی زیاد شنیده‌اید در هنگام تجزیه‌وتحلیل فرآیندهای تجاری یک پرچم قرمز است. این یکی از مدلهای ذهنی است که همیشه با آن مواجه می‌شویم. بیائید با داستان نحوه استفاده از این مدل ذهنی را بهتر متوجه شویم.

به عنوان بخشی از یک آزمایش، محققان پنج میمون را در یک قفس بزرگ قرار دادند. نردبانی در وسط قفس ایستاده بود و موزی از قفس آویزان بود و درست بالای نردبان شناور بود. زمانی که یکی از میمون‌ها سعی کرد که بالا و بالاتر برود، محققان تمام میمون‌ها را با آب سرد اسپری کردند. این امر باعث دلسردی میمون‌ها شد، اما یکی از آن‌ها پس از چند دقیقه سعی کرد از آن بالا برود.

دوباره محققان همه آنها را اسپری کردند تا از رسیدن آنها به موز جلوگیری کنند. پس از چند دقیقه تلاش، محققان متوجه شدند که هر بار که میمونی از آن بالا می‌رود، چهار میمون دیگر به صورت فیزیکی آن را پایین می‌کشند تا از اسپری شدن جلوگیری کنند. در نهایت، هر پنج میمون صعود را متوقف کردند. سپس محققان اسپری آب سرد را روی میمون‌ها متوقف کردند و یکی را با میمون جدیدی جایگزین کردند که قبلاً هرگز اسپری نشده بود. به‌طور طبیعی میمون جدید سعی کرد از نردبان بالا برود، اما بقیه آن را پایین کشیدند.

میمون جدید در نهایت صعود را متوقف کردند و شروع به پیوستن به این هنجار جدید برای پایین کشیدن میمون‌های دیگر کردند، اگر چه نمی‌دانستن چرا این کار را می‌کنند. محققان به تدریج همه میمون‌های قدیمی را با میمون‌های جدید جایگزین کردند تا اینکه با پنج میمون باقی ماندند که هر کدام میمون‌های جدید را که می‌خواستند از نردبان بالا بروند آنها را پایین کشیدند. هر چند دیگر با آب سرد اسپری نشده بودند.

به نظر شما چرا؟ زیرا این راهی است که ما همیشه این کار را انجام داده‌ایم.

با من همراه باشید تا داستان بعدی را بگویم.

نحوه استفاده از مدل ذهنی با داستان

به عنوان یک رهبر، و یا مدیر موفق، از ایده نافرمانی گزینشی (انتخابی) استفاده کنید تا همیشه کار درست را انجام دهید. داستان این مدل ذهنی هم جالب است.

در طول جنگ جهانی دوم، رهبران نظامی با یک چالش روبرو بودند. آنها می‌خواستند زره‌های بیشتری را به هواپیمای آمریکایی اضافه کنند تا شانس سرنگونی توسط جنگده‌های دشمن به حداقل برسانند. چالش این بود که زره سنگین است. مقدار زیاد آن باعث می‌شود هواپیماها کندتر حرکت کنند و سوخت بیشتری مصرف می‌کنند. بنابراین برای بهینه‌سازی مکان آن، ارتش به داده‌های سوراخ‌های گلوله در هواپیمای برگشتی نگاه کرد.

برخی به این نتیجه رسیدند که باید زره را روی نقاط قرمز متمرکز کنند زیرا در آنجا هواپیما‌ها بیشترین ضربه را می‌خورند. اما آبراهام والد، یک ریاضیدان باهوش از گروه تحقیقات آماری، به‌طور دیگری به مسئله نگاه کرد. او استدلال کرد که زره باید در قسمت‌هایی قرار گیرد که سوراخ‌های گمشده در هواپیما بودند که از آنجایی که برفراز قلمرو دشمن سرنگون شدند، برای تجزیه‌وتحلیل برنگشتند.

این یک نمونه‌ای درخشان از این است که چرا یادگیری از شکست‌ها گاهی ارزشمندتر از یادگیری از موفقیت است. درس گرفتن از شکست‌ها ( هواپیمای از دست رفته) در این مورد مفیدتر از موفقیت‌ها (هواپیماهای برگشت) بود.

داستان بعدی مربوط به 500 سال قبل از میلاد می‌باشد. اول به این نکته توجه کنید که همیشه این سوال را مطرح کنید که چرا فرآیندهای تجاری مرتبط به روش خاصی در سازمان شما انجام می‌شود. نکته دوم این است: از نردبان نترسید.

داستان از این قرار است که، در 500 سال قبل از میلاد پادشاه وو با مشکلی روبرو شد. او ارتش کوچکی داشت و دشمن می‌توانست به ایالت او حمله کند. بنابراین او از سون تزو یکی از معروف‌ترین استراتژیست‌های نظامی در آن زمان کمک خواست. وقتی که سون تزو وضعیت را ارزیابی کرد، به پادشاه هلو اطمینان داد که می‌تواند ارتش مهاجم قدرتمند و بزرگتر را شکست دهد.

پادشاه هلو به ادعای سون تزو مبنی بر اینکه می‌تواند هر کسی را به یک سرباز تبدیل کند، بدبین بود، بنابراین او با این وظیفه که می‌تواند زنان قصر را به نیروی جنگی تبدیل کند به چالش کشید. سون تزو این چالش را پذیرفت و زنان را در تمام مانورهای مناسب آموزش داد. او همچنین دو زن ارشد را برای خدمت به عنوان رهبر دسته خود انتخاب کرد و آنها را به اجرای نظم و انضباط در واحدهای خود راهنمایی کرد.

وقتی سون تزو دستور شروع تمرینات را داد، زنان فقط می‌خندیدند و می‌خندیدند. سون تزو با بیان اینکه ممکن است دستوراتش واضح نبوده باشد واکنش نشان داد، بنابراین او دوباره دستورات را به زبان ساده توضیح داد دوباره زنان قهقهه زدند. سون تزو اظهار داشت: اگر کلمات فرمان واضح و مشخص نیستند، اگر دستورات به طور کامل درک نشده باشند، ژنرال مقصر است، اما اگر دستورات واضح است و من هم صریح بوده‌ام و سربازان با این وجود سرپیچی می‌کنند، تقصیر افسران آنهاست.

هنگامی که جمله خود را تمام کرد، سون تزو غلاف شمشیر خود را بیرون آورد و سر هر دو رهبر دسته را برید. برای سون تزو، جنگ در مورد مرگ‌ و زندگی بود، او بلافاصله دو زن جدید را به عنوان دسته منصوب کرد و دستورات مشابهی به آنها داد. آنها بدون هیچ تردیدی به دستورات عمل کردند.

مطالب مرتبط

مدیران موفق برای داشتن مدلهای ذهنی نیاز دارند در حل مسئله مهارت کسب کنند. پیشنهاد می‌کنم که خواندن این مطلب را از دست ندهید.

داشتن تفکر انتقادی به شما کمک می‌کند تا مدل ذهنی بهتری را انتخاب کنید. برای اینکه در مورد تفکر انتقادی بیشتر بدانید فرصت را غنیمت بشمارید و این مطلب را با دقت بخوانید.

برای داشتن یک مدل ذهنی نیاز به یک مدیریت زمان است. برای اینکه بیشتر در مورد موانع مدیریت زمان بدانیم این مطلب می‌تواند به شما کمک کند تا مهارت بیشتری را کسب کنید.

با تشکر از شما برای خواندن این مطلب. لطفاً نظر خود را برای من بنویسید.

دیدگاهی بنویسید