مدل ذهنی

مدل ذهنی مدیران موفق

مدل ذهنی مدیریت

مدل ذهنی مدیران موفق چیست؟ آیا در موقعیتی که با آن مواجه شده‌اید، می‌دانستید کار درست چیست، اما به روش دیگری عمل می‌کنید؟ یا خیلی مطمئن هستید که چه چیزی برای بدست آوردن نتایج نیاز دارید و در گذشته از آن استفاده کرده‌اید و از آن نتیجه گرفته‌اید، اما همین اقدامات اکنون نتیجه نمی‌دهد. پس مدیران موفق از چه مدل های ذهنی نباید استفاده کنند یا اینکه این مدل های ذهنی را تغییر بدهند.

مدل‌های ذهنی قرار نیست کسب‌وکار شما را اصلاح کنند. اما آنها کاملاً می‌توانند به فرایندهای فکری و تصمیم‌گیری روزانه شما کمک کنند. هر چه مدیران بتوانند مدل‌های ذهنی بیشتری بسازند و به شبکه خود اضافه کنند، پایه و اساس شما برای تصمیم‌گیری آگاهانه و اجرایی بهتر می‌شود. مدل‌های ذهنی چارچوب‌هایی هستند که می‌توانند به شما کمک کند تا متفاوت فکر کنید. با من همراه شوید تا با داستان‌های جالبی از مدل ذهنی بیشتر آشنا شوید.

فهرست مطلب:

مدل های ذهنی مدیران موفق

مدلهای ذهنی بازنمایی‌های شناختی واقعیت هستند که با نحوه شناخت ادراک، تصمیم‌گیری و رفتار ما در زمینه مختلف مرتبط است. در یک زمینه مدیریتی، مدل های ذهنی نشان‌دهنده درک مدیران از محیط کسب‌وکار است و به انتخاب‌های استراتژیک آنها تاثیر می‌گذارد. ازاین‌رو، مدلهای ذهنی دقیق‌تر مدیران منجر به اکتشافی با کیفیت بالاتر و عملکرد بهتر می‌شود.

مدل ذهنی مدیران موفق

آیا مدل ذهنی فعلی شما در مرحله تصمیم‌گیری واقعاً کار می‌کند یا اینکه اشتباهی مرتکب نمی‌شوید؟ شاید شما جزء آن دسته مدیرانی باشید که تازه سفر کارآفرینی خود را شروع کرده‌اید و می‌خواهید چیزهای زیادی را یاد بگیرید، خیلی هم ذوق‌وشوق دارید. دوست دارید خودتان طراحی کامل از وب‌سایتتان داشته باشید و یک روش بی‌نظیر داشته باشید یا اینکه بهترین تبلیغات را ارائه کنید.

به نظر شما انجام تمام این کارها وقت‌گیر نیست یا اینکه بهتر بگویم شما دارید زمان زیادی را صرف دوباره‌کاری می‌کنید. کار تیمی و همکاری یک ارزش اولیه است. امروزه بازارهای پویا به سرعت در حال تغییر هستند. اگر شما یک کارآفرین هستید و یا اینکه مدیریت یک سازمان را بر عهده دارید، این را در نظر بگیرید که به احتمال بسیار زیاد همه چیزهایی که برای ما کارآمد هستند، دوباره در آینده به ما خدمت نخواهند کرد.

صرفاً به این دلیل که ما آنچه را که مدل های ذهنی‌مان به ما اجازه می‌دهند ببینیم، می‌بینیم و فقط می‌توانیم کارهایی را انجام دهیم که مدل های ذهنی به ما اجازه می‌دهند. آلبرت انیشتین می‌گوید: دیوانگی این است که بارها و بارها یک کار را انجام دهید و انتظار نتایج متفاوتی داشته باشید. در ادامه به چند مورد از مدل ذهنی که باید آن را توسعه دهیم آشنا می‌شویم.

مدل ذهنی که باید آن را توسعه دهیم

یکی از مدلهای ذهنی که مدیران موفق باید آن را توسعه بدهند انجام هر کاری به تنهایی می‌باشد. این یک مدل دهنی است که هر کسی چنین مدلی را می‌تواند داشته باشد و به نتیجه مطلوب برسد. آیا برای مدیریت یک پروژه پیچیده با انجام هر کاری به تنهایی می‌توان موفق شد؟ مسلماً نه.

با شروع مدیریت پروژه‌های پیچیده و مستلزم داشتن تخصص‌های متعدد، این امر با شکست مواجه می‌شود. در نتیجه مدل ذهنی مورد نیاز اکنون اعتماد به دیگران، ایجاد یک تیم قوی و تکیه بر کار گروهی است.

دومین مدل ذهنی که باید آن را توسعه داد با درک کامل، کار کردن می‌باشد. موفقیت‌های گذشته ما در مدارس، دانشگاه‌ها، حتی روزهای اولیه کاری به دانش کامل ما متکی بود. اما در کار امروزی راهی برای دانستن همه چیز وجود ندارد. مانع ذهنی دانستن همه‌چیز به تنهایی باید برطرف شود و فرد باید یاد بگیرد که بر دیگران تکیه کند و بر قانون 80:20 (اصل پارتو) مسلط شود.

سومین مدل ذهنی که ممکن است همه ما درگیر باشیم این است که، کار طولانی‌تر نتایج بهتری را به همراه دارد. بدون شک وقتی برای امتحان آماده می‌شوید، هر کسی که تلاش بیشتری کند یا بیشتر کار کند پاداش بهتری دریافت می‌کند. اما در رهبری یا تجارت، فقط تلاش بیشتر کافی نیست. شما همچنین باید باهوش‌تر باشید تا بتوانید نتایج بهتری بگیرید.

چهارمین مدل ذهنی که که باید آن را توسعه داد این است که: با جدیت از قوانین پیروی می‌کنیم. تاجران باهوش و رهبران می‌دانند که شکستن قوانین موجود چیزی است که آنها را متمایز می‌کنند! وقتی می‌گوییم قواعد را بشکن ربطی به قوانین اخلاقی ندارد! این به معنای ایجاد نگرش برای زیر سوال بردن فرآیندها، سیستم‌ها، تکنیک‌های موجود است که در خدمت سازمان بوده است اما در آینده مرتبط نیستند. به عنوان یک رهبر، یا یک مدیر شخص مایل باشد که قوانین موجود را به چالش بکشد و در صورت لزوم قوانین جدیدی را توسعه دهد.

نحوه استفاده از مدل ذهنی با داستان

عبارت «زیرا این روشی است که همیشه انجام داده‌ایم» را خیلی زیاد شنیده‌اید در هنگام تجزیه‌وتحلیل فرآیندهای تجاری یک پرچم قرمز است. این یکی از مدلهای ذهنی است که همیشه با آن مواجه می‌شویم. بیائید با داستان نحوه استفاده از این مدل ذهنی را بهتر متوجه شویم.

به عنوان بخشی از یک آزمایش، محققان پنج میمون را در یک قفس بزرگ قرار دادند. نردبانی در وسط قفس ایستاده بود و موزی از قفس آویزان بود و درست بالای نردبان شناور بود. زمانی که یکی از میمون‌ها سعی کرد که بالا و بالاتر برود، محققان تمام میمون‌ها را با آب سرد اسپری کردند. این امر باعث دلسردی میمون‌ها شد، اما یکی از آن‌ها پس از چند دقیقه سعی کرد از آن بالا برود.

دوباره محققان همه آنها را اسپری کردند تا از رسیدن آنها به موز جلوگیری کنند. پس از چند دقیقه تلاش، محققان متوجه شدند که هر بار که میمونی از آن بالا می‌رود، چهار میمون دیگر به صورت فیزیکی آن را پایین می‌کشند تا از اسپری شدن جلوگیری کنند. در نهایت، هر پنج میمون صعود را متوقف کردند. سپس محققان اسپری آب سرد را روی میمون‌ها متوقف کردند و یکی را با میمون جدیدی جایگزین کردند که قبلاً هرگز اسپری نشده بود. به‌طور طبیعی میمون جدید سعی کرد از نردبان بالا برود، اما بقیه آن را پایین کشیدند.

میمون جدید در نهایت صعود را متوقف کردند و شروع به پیوستن به این هنجار جدید برای پایین کشیدن میمون‌های دیگر کردند، اگر چه نمی‌دانستن چرا این کار را می‌کنند. محققان به تدریج همه میمون‌های قدیمی را با میمون‌های جدید جایگزین کردند تا اینکه با پنج میمون باقی ماندند که هر کدام میمون‌های جدید را که می‌خواستند از نردبان بالا بروند آنها را پایین کشیدند. هر چند دیگر با آب سرد اسپری نشده بودند.

به نظر شما چرا؟ زیرا این راهی است که ما همیشه این کار را انجام داده‌ایم.

با من همراه باشید تا داستان بعدی را بگویم.

نحوه استفاده از مدل ذهنی با داستان

به عنوان یک رهبر، و یا مدیر موفق، از ایده نافرمانی گزینشی (انتخابی) استفاده کنید تا همیشه کار درست را انجام دهید. داستان این مدل ذهنی هم جالب است.

در طول جنگ جهانی دوم، رهبران نظامی با یک چالش روبرو بودند. آنها می‌خواستند زره‌های بیشتری را به هواپیمای آمریکایی اضافه کنند تا شانس سرنگونی توسط جنگده‌های دشمن به حداقل برسانند. چالش این بود که زره سنگین است. مقدار زیاد آن باعث می‌شود هواپیماها کندتر حرکت کنند و سوخت بیشتری مصرف می‌کنند. بنابراین برای بهینه‌سازی مکان آن، ارتش به داده‌های سوراخ‌های گلوله در هواپیمای برگشتی نگاه کرد.

برخی به این نتیجه رسیدند که باید زره را روی نقاط قرمز متمرکز کنند زیرا در آنجا هواپیما‌ها بیشترین ضربه را می‌خورند. اما آبراهام والد، یک ریاضیدان باهوش از گروه تحقیقات آماری، به‌طور دیگری به مسئله نگاه کرد. او استدلال کرد که زره باید در قسمت‌هایی قرار گیرد که سوراخ‌های گمشده در هواپیما بودند که از آنجایی که برفراز قلمرو دشمن سرنگون شدند، برای تجزیه‌وتحلیل برنگشتند.

این یک نمونه‌ای درخشان از این است که چرا یادگیری از شکست‌ها گاهی ارزشمندتر از یادگیری از موفقیت است. درس گرفتن از شکست‌ها ( هواپیمای از دست رفته) در این مورد مفیدتر از موفقیت‌ها (هواپیماهای برگشت) بود.

داستان بعدی مربوط به 500 سال قبل از میلاد می‌باشد. اول به این نکته توجه کنید که همیشه این سوال را مطرح کنید که چرا فرآیندهای تجاری مرتبط به روش خاصی در سازمان شما انجام می‌شود. نکته دوم این است: از نردبان نترسید.

داستان از این قرار است که، در 500 سال قبل از میلاد پادشاه وو با مشکلی روبرو شد. او ارتش کوچکی داشت و دشمن می‌توانست به ایالت او حمله کند. بنابراین او از سون تزو یکی از معروف‌ترین استراتژیست‌های نظامی در آن زمان کمک خواست. وقتی که سون تزو وضعیت را ارزیابی کرد، به پادشاه هلو اطمینان داد که می‌تواند ارتش مهاجم قدرتمند و بزرگتر را شکست دهد.

پادشاه هلو به ادعای سون تزو مبنی بر اینکه می‌تواند هر کسی را به یک سرباز تبدیل کند، بدبین بود، بنابراین او با این وظیفه که می‌تواند زنان قصر را به نیروی جنگی تبدیل کند به چالش کشید. سون تزو این چالش را پذیرفت و زنان را در تمام مانورهای مناسب آموزش داد. او همچنین دو زن ارشد را برای خدمت به عنوان رهبر دسته خود انتخاب کرد و آنها را به اجرای نظم و انضباط در واحدهای خود راهنمایی کرد.

وقتی سون تزو دستور شروع تمرینات را داد، زنان فقط می‌خندیدند و می‌خندیدند. سون تزو با بیان اینکه ممکن است دستوراتش واضح نبوده باشد واکنش نشان داد، بنابراین او دوباره دستورات را به زبان ساده توضیح داد دوباره زنان قهقهه زدند. سون تزو اظهار داشت: اگر کلمات فرمان واضح و مشخص نیستند، اگر دستورات به طور کامل درک نشده باشند، ژنرال مقصر است، اما اگر دستورات واضح است و من هم صریح بوده‌ام و سربازان با این وجود سرپیچی می‌کنند، تقصیر افسران آنهاست.

هنگامی که جمله خود را تمام کرد، سون تزو غلاف شمشیر خود را بیرون آورد و سر هر دو رهبر دسته را برید. برای سون تزو، جنگ در مورد مرگ‌ و زندگی بود، او بلافاصله دو زن جدید را به عنوان دسته منصوب کرد و دستورات مشابهی به آنها داد. آنها بدون هیچ تردیدی به دستورات عمل کردند.

مطالب مرتبط

مدیران موفق برای داشتن مدلهای ذهنی نیاز دارند در حل مسئله مهارت کسب کنند. پیشنهاد می‌کنم که خواندن این مطلب را از دست ندهید.

داشتن تفکر انتقادی به شما کمک می‌کند تا مدل ذهنی بهتری را انتخاب کنید. برای اینکه در مورد تفکر انتقادی بیشتر بدانید فرصت را غنیمت بشمارید و این مطلب را با دقت بخوانید.

برای داشتن یک مدل ذهنی نیاز به یک مدیریت زمان است. برای اینکه بیشتر در مورد موانع مدیریت زمان بدانیم این مطلب می‌تواند به شما کمک کند تا مهارت بیشتری را کسب کنید.

با تشکر از شما برای خواندن این مطلب. لطفاً نظر خود را برای من بنویسید.

مدل ذهنی چیست؟ و درک واقعیت براساس مدل ذهنی

مدل ذهنی

مدل ذهنی چیست؟ مدل ذهنی چه تاثیری در یادگیری دارد؟ چند نوع مدل های ذهنی داریم؟

مدل‌های ذهنی بازنمایی شناختی واقعیت بیرونی هستند. مفهوم یک مدل ذهنی در اصل توسط روانشناسی کنت کریک در سال 1943 مطرح شد که پیشنهاد کرد که افراد در ذهن خود مدلی در مقیاس کوچک از نحوه عملکرد جهان دارند. این مدل برای پیش‌بینی رویدادها، استدلال و شکل دادن به توضیحات استفاده می‌شوند.

مدل ذهنی به افراد کمک می‌کنند تا دنیا را درک کنند، محیط خود را تقسیر کنند. وقتی شما کلیدواژه مدل ذهنی را سرچ می‌کنید حتماً مثل من کنجکاو هستید که بدانید مدل ذهنی چیست و چگونه می‌توان از آن استفاده کرد؟ پس با من همراه شوید تا اطلاعات بیشتری در این زمینه کسب کنیم.

فهرست مطلب:

مفهوم مدل ذهنی چیست

مفهوم مدل ذهنی چیست؟ در کتاب مدل‌های ذهنی بی‌نظیر، اثر شین پریش و ریانون بوبین در مورد مدل ذهنی می‌گویند: مدل‌های بهتر منجر به تفکر بهتر می‌شوند. هر اندازه که مدل‌های ما واقعیت را دقیق‌تر توضیح بدهند، به همان اندازه تفکرمان را نیز ارتقا می‌دهند. نام این بازی درک واقعیت است.

مفهوم مدل ذهنی چیست

احتمالاً خود شما چنین وضعی را تجربه کرده‌اید. یک مهندس معمولاً به طور عادی و پیش‌فرض، با ذهنیت سیستمی فکر می‌کند. یک روان‌شناس با ذهنیت انگیزشی فکر می‌کند. یک تاجر شاید با ذهنیت هزینه و ریسک-امتیاز فرصت‌ها فکر کند. هر کدام از این اشخاص به روش خود، بخشی از موقعیت را می‌بیند، آن بخشی از جهان که خودش درک می‌کند. اما هیچ‌یک موقعیت را به طور کامل نمی‌بیند، مگراینکه با تفکری چند-شاخه‌ای فکر کنند.

به طور خلاصه، هر کدام نقاط ضعفی دارند، نقاط ضعف بزرگ. و آن‌ها از این نقاط ضعف آگاهی ندارند. ضرب‌المثل قدیمی هست که لپ مطلب را به خوبی نشان می‌دهد: برای مردی که فقط یک چکش دارد، همه چیز هم‌چون میخ به نظر می‌رسد.

همه مشکل‌ها میخ نیستند. دنیا پر از پیچیدگی‌ها و ارتباطات درهم‌تنیده است که تنها با درک مدل‌های مختلف قابل توضیح است.

نگاهی به مدل ذهنی از پشت دریچه‌ای محدود

شین پریش می‌گوید، ما زندگی را به تلاش برای شرح همه‌چیز از پشت دریچه‌ای محدود سپری می‌کنیم. اغلب مواقع این مدل ذهنی از رشته تخصصی خودمان، مثل اقتصاد، مهندسی، فیزیک، ریاضیات، زیست‌شناسی، یا هر چیز دیگری، به دست می‌آید. هر یک از این شاخه‌ها کمی از حقیقت را در خود جای داده‌اند، ولی هیچ‌کدام شامل حقیقت کامل نمی‌شوند.

نگاهی متفاوت به این مسأله چنین است: جنگلی را در نظر بگیرید؛ وقتی یک گیاه‌شناس به جنگل نگاه می‌کند، روی اکوسیستم تمرکز دارد، یک فعال محیط‌زیست تأثیر تغییرات آب‌وهوایی را می‌بیند، یک مهندس جنگل‌داری چگونگی رشد درخت، و یک تاجر ارزش زمین آن را در نظر دارد.

هیچ‌کدام اشتباه نیست، ولی هیچ‌یک هم قادر به شرح مقیاس کلی جنگل نیست. به اشتراک گذاشتن معلومات، یا یادگیری پایه‌ای رشته‌های دیگر، به درک چندجانبه‌ای می‌انجامد که تصمیم‌گیری اولیه بهتری را برای مدیریت جنگل ممکن می‌سازد.

درک واقعیت در مدل ذهنی

همچنان از کتاب مدل‌های ذهنی بی‌نظیر برای شما می‌نویسم. شین پریش می‌گوید، ادراک نه تنها به ما در تصمیم‌گیری درباره اقداماتمان، بلکه در حذف یا پرهیز از اقداماتی کمک می‌کند که منجر به شکستی بزرگ می‌شوند که در نبود ادراک از آن آگاهی نداشتیم.

نه تنها مشکل پیش‌رو را با دقت بیشتری می‌فهمیم، بلکه می‌توانیم عواقب دسته دوم، سوم و بالاتر را نیز ببینیم. این ادراک به ما کمک می‌کند تا خطاهای قابل پرهیز را برطرف کنیم. گاهی گرفتن تصمیم‌های خوب در پرهیز از تصمیم‌های بد خلاصه می‌شود.

درک واقعیت در مدل ذهنی

مدل‌های ناقص در صورت به‌کارگیری، صرف‌نظر از نیت، سبب خسارت می‌شوند. در اعمال مدل‌های ذهنی، زمانی به مشکل برمی‌خوریم که یا مدلمان از واقعیت اشتباه است، که در دنیای واقعی دوام نمی‌آورد، یا مدلمان درست است ولی ما در موقعیتی از آن استفاده کرده‌ایم که ربطی به آن ندارد.

مدل‌هایی که برگرفته از واقعیت نیستند موجب اشتباهات بزرگی می‌شوند. خب حالا نیاز است برویم به سمت یک مثال تا واقعیت را بهتر درک کنیم.

مثال مدل ذهنی

برای اینکه مثالی از مدل ذهنی بزنیم تا بتوانیم درک بیشتری را از مدل ذهنی بدست آوریم باید به سمت کتاب هنر شفاف اندیشیدن برویم تا ببینیم رولف دوبلی از چه مثال‌های استفاده کرده است. به نظر شما چرا رولف دوبلی تو کتاب هنر شفاف اندیشیدن گفته: نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، باید این گوش‌های شما را تیز کند؟ خطای «قبل از اینکه اوضاع بهتر شود بدتر می‌شود»

کفگیر یک مدیرعامل به ته دیگ خورده است. فروش محصولات به حداقل رسیده، فروشندگان بی‌انگیزه‌اند، فعالیت‌های بازاریابی بدون هیچ مشخصی راکد شده. در اوج استیصال، او یک مشاوره استخدام می‌کند. این مرد در ازای پنج هزار دلار در روز اوضاع شرکت را بررسی می‌کند و سپس یافته‌های خود را ارئه می‌دهد؛

«بخش فروش شما هیچ برنامه‌ای ندارد و جایگاه شرکت شما به‌درستی مشخص نیست. وضعیت کمی پیچیده است. من می‌توانم آن را برای‌تان درست کنم، اما نه یک‌شبه. اقدامات باید با حساسیت انجام شود و به احتمال فراوان پیش از اینکه فروش پیشرفت کند افت می‌کند.»

مدیر آن مشاور را استخدام می‌کند. یک سال بعد، فروش باز هم افت می‌کند و همین ماجرا سال بعد هم اتفاق می‌افتد. مشاور تأکید می‌کند پیشرفت شرکت بسیار مطابق پیش‌بینی‌های اوست. وقتی افت فروش برای سال سوم ادامه پیدا می‌کند، مدیر مشاور را اخراج می‌کند.

خطای قبل از این‌که اوضاع بهتر شود، بدتر می‌شود در واقع یک عامل انحرافی و یک شاخه از خطای تأیید است. اگر مشکل وخیم‌تر شود، مشتری باز هم راضی است و متخصص می‌تواند آن را به مهارت خود نسبت بدهد. در هر صورت او برنده است.

اگر کسی بگوید قبل از اینکه اوضاع بهتر شود، بدتر می‌شود، باید گوش‌هایت تیز شود. اما حواست باشد شرایطی نیز وجود دارد که ابتدا نزول می‌کنند و سپس بهتر می‌شوند. مثلاً تغییر زمینه‌ی شغلی در ابتدا نیاز به زمان دارد و معمولاً منجر به کاهش حقوق میشود. سازماندهی مجدد یک تجارت نیز زمان‌بر است. اما در تمام این موارد به سرعت می‌توان متوجه شد این اقدامات مؤثرند یا خیر.

اهداف ما مشخص و قابل بررسی‌اند. بیش از اینکه دنبال بهشت باشی، به اهدافت نگاه کن.

انواع مدل ذهنی

طبق گفته شین پریش در کتاب مدل های ذهنی بی‌نظیر، ما نمی‌توانیم تمام جزئیات دنیا را در ذهن خود نگه داریم، بنابراین برای ساده کردن مسائل پیچیده و تبدیل آن‌ها به بخش‌های قابل درک و سازمان‌دهی‌شان، از مدل ها استفاده می‌کنیم. سپس، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، هر روز از این مدل ها برای فکر کردن، تصمیم‌گیری و درک جهانمان بهره می‌بریم.

آقای شین پریش، نه مدل از کاربردی‌ترین مدل ها را بیان کرده‌اند و من برای شما این 9 مدل های ذهنی را ارائه می‌دهم.

نقشه همان قلمرو نیست

اولین مدل ذهنی که آقای شین پریش ارائه داده‌اند «نقشه همان قلمرو نیست» می‌باشد. نقشه واقعیت خود واقعیت نیست. حتی بهترین نقشه‌ها هم دارای عیب و نقصی هستند. زیرا بخش مختصری از آن چیزی هستند که نمایش می‌دهند. اگر قرار بود نقشه‌ای قلمرو را با کمال درستی و صداقت نمایش دهد، دیگر مختصر و مفید نبود و از این رو دیگر به درد ما نمی‌خورد.

ناقص بودن نقشه‌ها و مدل‌ها

توجیهی برای غفلت از آن نیست.

نقشه‌ها به همان اندازه کاربرد دارند که بیانگر و

قابل پیش‌بینی‌اند.

یک نقشه همچنین ممکن است تصویر لحظه‌ای از یک مقطع زمانی باشد که آنچه را دیگر وجود ندارد به نمایش بگذارد. به‌خاطر سپردن این امر حین فکر کردن به مشکلات و گرفتن تصمیم‌های بهتر حائز اهمیت است.

ما هر روز از نقشه‌ها استفاده می‌کنیم. نقشه‌ها در مسیریابی از شهری به شهر دیگر به ما کمک می‌کند. همچنین در کاهش پیچیدگی و رسیدن به سادگی به ما یاری می‌رسانند.

صورت‌های مالی یک شرکت را در نظر بگیرید، که جهت خلاصه کردن پیچیدگی هزاران تراکنش در چیزی ساده‌تر به کار گرفته می‌شوند، یا یک آئین‌نامه روند اداری، دستورالعمل والدین برای فرزند دو ساله، یا ارزیابی عملکرد اجرایی شما. همه این‌ها مدل‌ها یا نقشه‌هایی هستند که به منظور هدایت قلمرویی پیچیده را تسهیل می‌کنند.

حلقه صلاحیت

دومین مدل ذهنی ارائه شده در کتاب مدل های ذهنی بی‌نظیر «حلقه صلاحیت» است. اگر به آنچه درک می‌کنید آگاهی داشته باشید، پی می‌برید که آسب‌پذیری‌تان در کجاست و کجا جای پیشرفت دارید. شناخت و درک حلقه صلاحیت خود قدرت تصمیم‌گیری و نتایج آن را بهبود می‌بخشد.

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است، حلقه صلاحیت چیست؟

پیرمردی را تصور کنید که تمام زندگی خود را در یک شهرستان کوچک سپری کرده است. او یک فرد همیشگی در آنجا محسوب می‌شود. مثل یک محکوم به حبس ابد. در طول این سال‌ها، هیچ جزئیاتی از اتفاقات این شهرستان از نظر او دور نمانده است. او اصل‌ونسب همه اهالی شهرستان، اخلاق و رفتارشان، شغل‌هایشان، درآمدشان و موقعیت اجتماعی آن‌ها را می‌شناسد.

او این اطلاعات را جزء‌به‌جزء طی مدتی طولانی از مشاهده و شراکت در امور شهرستان جمع‌آوری کرده است. حالا غریبه‌ای را تصور کنید که از شهر بزرگ وارد یک شهرستان می‌شود. پس از گذشت تنها چند روز، غریبه‌ اطمینان دارد که همه‌چیز را درباره شهرستان می‌داند. او با شهردار، پیشخدمت رستوران و مغازه‌دار آشنا شده و به آسانی از عهده کارهایشان برمی‌آید.

غریبه در ذهن خود، مطمئن است که تقریباً هر آن چیزی را می‌داند که یک همیشگی ممکن است بداند. براساس چیزهایی که تا‌به‌حال یاد گرفته می‌تواند گمانه‌زنی کند و می‌بیند که برای انجام کارهایش به اندازه کافی آگاهی دارد. البته این حس اعتماد‌به‌نفسی کاذب است که باعث می‌شود خطرات زیادی را بپذیرد. بدون اینکه تاریخچه شهرستان را از نزدیک بشناسد، چگونه می‌تواند مطمئن شود که زمین درستی را برای ساخت‌وساز انتخاب کرده است؟ و در نهایت، در مقایسه با آقای همیشگی واقعاً چه اطلاعاتی دارد؟

تا زمانی که آقای همیشگی درون حلقه صلاحیت خودش عمل می‌کند، همیشه درک بهتری از واقعیت خواهد داشت تا از آن برای تصمیم‌گیری استفاده کند. داشتن چنین اطلاعات عمیق و دقیقی او را در مقابل چالش‌ها انعطاف‌پذیر می‌کند، چون به احتمال قوی برای هر مشکلی بیشتر از یک راه‌حل خواهد داشت و این عمق بازدهی‌اش را افزایش می‌دهد می‌تواند انتخاب‌های بد را سریع حذف کند، چون تمام اطلاعات لازم را دردست دارد.

ما نمی‌توانیم وضعیت را به نفع خود تغییر دهیم مگر آنکه از راهنماهای بومی کمک بگیریم.

تفکر برپایه اصول اولیه

سومین مدل ذهنی ارائه شده «تفکر برپایه اصول اولیه» می‌باشد. اگر بخواهیم در موقعیتی اصول اولیه را شناسایی کنیم، برای خلاصی از اندیشه‌های خشک و متعصب و باورهای مشترک، می‌توانیم از دو تکنیک استفاده کنیم: پرسشگری سقراطی و چراهای پنج‌گانه.

پرسش‌گری سقراطی برای تعیین اصول اولیه از طریق تحلیل دقیق مورد استفاده قرار می‌گیرد. فرایند منظم پرسش‌وپاسخ که برای تعیین حقایق، پرده‌برداری از فرضیات زیربنایی، و جداسازی دانش از جهل به کار گرفته می‌شود.

پرسشگری سقراطی به‌طور جامع از فرایند زیر پیروی می‌کند:

  • پاکسازی تفکر و توضیح منشأ ایده‌هایتان. ( چرا چنین فکری می‌کنم؟ دقیقاً چه فکری می‌کنم؟)
  • به چالش کشیدن فرضیات. ( از کجا می‌دانم این درست است؟ اگر برخلاف این فکر کنم چه؟)
  • جست‌وجو برای شواهد. ( چه مدرکی مبنی‌بر تأیید آن دارم؟ چه منابعی وجود دارد؟)
  • در نظر گرفتن دیدگاه‌های جایگزین. (دیگران در این‌باره چه فکری دارند؟ از کجا بدانم فکرم درست است؟)
  • بررسی عواقب و پیامدها.( اگر در اشتباه باشم چه؟ اگر این طور باشد عواقبش چیست؟)
  • مورد پرسش قرار دادن سؤال اولیه.( چرا چنین فکر کردم؟ آیا درست فکر می‌کردم؟ از فرایند استدلال می‌توانم به چه نتایجی برسم؟)

چراهای پنج‌گانه روشی است که ریشه در رفتار کودکان دارد. کودکان به‌طور غریزی با اصول اولیه فکر می‌کنند. آن‌ها درست مثل ما، می‌خواهند بفهمند در جهان چه خبر است. برای این کار، آن‌ها به‌طور حسی با بازی‌ای که بعضی والدین از آن وحشت پیدا کرده‌اند، ولی کاربرد فوق‌العاده‌ای در شناسایی اصول اولیه دارد، معما را حل می‌کنند. بازی این‌گونه است: پرسش مکرر چرا؟

آزمایش فکری

چهارمین مدل ذهنی ارائه شده در کتاب مدل های بی‌نظیر «آزمایش فکری» می‌باشد. آزمایشات فکری را می‌توان به عنوان ابزارهای تخیل که برای کندوکاو در طبیعت چیزها به کار گرفته می‌شود. تعریف کرد. بسیاری از رشته‌ها، مانند فلسفه و فیزیک، از آزمایشات فکری برای بررسی آنچه قابل دانستن است، بهره می‌گیرند.

با این کار، آن‌ها مسیرهای جدیدی برای تحقیق و جست‌وجو باز می‌کنند. آزمایشات فکری به این دلیل قدرتمند که کمک می‌کنند از اشتباهات خود درس بگیریم و از اشتباهات آتی پرهیز کنیم.

تفکر درجه دوم

رسیدیم به پنجمین مدل ذهنی که «تفکر درجه دوم» می‌باشد. تفکر درجه دوم یعنی جلوتر و جامع‌گرایانه فکر کردن. این نوع تفکر ما را وادار می‌کند که نه تنها کارهایمان و عواقب مستقیم آن‌ها را در نظر بگیریم، بلکه از تأثیرات بعدی آن‌ کارها نیز غافل نشویم. بی‌توجهی به تأثیرات مترتب درجه دوم و سوم ممکن است فاجعه به بارآورد.

تفکر احتمال‌گرایانه

و ششمین مدل ذهنی که شین پریش ارائه داده‌اند «تفکر احتمال‌گرایانه» است. اساساً تلاش برای تخمین احتمال به دست آمدن هر حاصل شخصی، با استفاده از ابزارهایی از ریاضیات و منطق، تفکر احتمال‌گرایانه نام دارد. این نوع تفکر یکی از بهترین ابزارهایی است که برای ارتقای دقت در تصمیم‌هایمان در دست داریم.

در جهانی که هر لحظه‌اش با مجموعه‌ای بی‌نهایت پیچیده از عوامل مختلف تعریف می‌شود، تفکر احتمال‌گرایانه در شناسایی محتمل‌ترین نتایج به ما کمک می‌کند. با دانستن این نتایج تصمیم‌هایمان دقیق‌تر و مؤثرتر خواهد بود.

احتمال همه‌جا هست و تا رگ‌وریشه ما و جهان رسوخ کرده است. ماشین احتمال‌گرای ذهن ما – همان میان‌برهای کاوشی ذهن که روان‌شناسانی مانند دانیل کانمان و آموس تورسکی آن‌ها را مطرح کردند – توسط گونه‌های انسانی در دوران تکامل یافت، قبل از دوران کامپیوترها، کارخانه‌ها، ترافیک، مدیران میانی و بازار بورس.

این خصیصه از زمانی که زندگی انسان برپایه اصل بقا استوار بود، در خدمت ما بوده و کماکان در جایگاه کمک بسیاری به ما می‌کند.

وارونگی

هفتیمین مدل ذهنی «وارونگی» می‌باشد. وارونگی ابزاری قدرتمند برای ارتقای قدرت تفکر است، زیرا به شما در شناسایی و حذف موانع موفقیت کمک می‌کند. ریشه کلمه وارونگی «invert» است، که به معنی واژگون نمودن یا سروته کردن است. معنی این واژه، به عنوان یکی از ابزار تفکر، نزدیک شدن به یک موقعیت از انتهای مخالف نقطه طبیعی شروع است.

اکثر ما به مسائل تنها از یک سو فکر می‌کنیم: روبه‌جلو. وارونگی به ما این امکان را می‌دهد که مشکل را برگردانیم و عقب‌گرد فکر کنیم. شروع کردن از اول گاهی خوب است، اما شاید شروع کردن از انتها کارآمدتر باشد.

تیغ اوکام

تیغ اوکام از هشتمین مدل ذهنی که توسط شین پریش معرفی شده است می‌باشد. احتمال درست بودن توضیحات ساده‌تر بیشتر از توضیحات پیچیده است. عصاره اصلی نظریه تیغ اوکام، قائده کلاسیک در منطق و حل مسأله، در این جمله نهفته است.

به‌جای اتلاف وقت برای اثبات خلف سناریوهای پیچیده، با پایه نهادن تصمیم‌های خود بر مبنای توضیحی که کمترین اجزای متحرک را داشته باشد، می‌توانید با اعتمادبه‌نفس بیشتری تصمیم‌گیری کنید.

تیغ هانلون

و آخرین مدل ذهنی که می‌بایست در مورد آن بیشتر بدانیم «تیغ هانلون» است. تیغ هانلون، با منشایی غیرقابل تشخیص، عنوان می‌کند که ما نباید به کینه‌ورزی افتخار کنیم، که حماقت بهترین توضیح آن است. در یک دنیای پیچیده، استفاده از این مدل به ما کمک می‌کند تا از بدگمانی و همه دشمن‌پنداری و از ایدئولوژی و مکتب‌گرایی دوری کنیم. ما با این تصور نه‌چندان کلی که نتیجه بد حاصل تقصیر یک عمل‌کننده بد است، به‌جای اینکه فرصت‌ها را بیابیم، به‌دنبال گزینه‌های موجود می‌رویم.

این مدل ذهنی به ما یادآوری می‌کند که آدمی جایزالخطاست. و از ما می‌خواهد که بپرسم آیا توضیح قانع‌کننده دیگری برای وقایعی که رخ داده وجود دارد یا خیر. چنین توضیحی که به احتمال وی درست خواهد بود، توضیحی که کم‌ترین حد از قصد و منظور را دارد.

تصور بدترین منظور روی تمام زندگی‌مان سایه می‌اندازد. رانندگی پرخاشگرانه را در نظر بگیرید، مشکلی رو به افزایش در دنیایی که سطح صبر و تحمل در آن پایین آمده و وقت اندک است. وقتی کسی سر راه شما می‌ایستد، تصور اینکه کار او از روی سوء‌نیت بوده به معنی این تصور خواهد بود که آن شخص خطر بزرگی را پذیرفته است.

برای اینکه کسی با منظور جلوی شما بایستد، اول باید شما را دیده باشد، سرعت خودروی شما را اندازه گرفته باشد، حدس بزند عازم کجا هستند و دقیقاً در لحظه درست جلوی شما پیچیده تا مجبور شوید بزنید روی ترمز، ولی در عین‌حال باعث تصادف هم نشود. این کار تلاش زیادی می‌طلبد.

توضیح ساده‌تر و بنابراین محتمل‌تر این است که او شما را ندیده است. اشتباه کرده است. هیچ قصدوغرضی نداشته است. پس چرا حالت اول را تصور کنید؟

تیغ هانلون نشان می‌دهد که تعداد تبهکاران واقعی کمتر از تصور شما است. مردم همه انسان هستند و مانند شما، همه انسان‌ها جایزالخطا بوده و به دام تنبلی، تفکر منفی و انگیزه‌های شرورانه می‌افتند. زمانی که این حقیقت را شناخته و متناسب با آن عمل کنیم، زندگی‌مان آسان‌تر، بهتر، و مؤثرتر خواهد بود.

یادگیری براساس مدل ذهنی

طبق نظر کارلسون (1991)، برای یادگیری براساس مدل ذهنی آموزش می‌توان به گونه‌ای طراحی شود که یادگیرنده را در فرآیند تحقق مشارکت دهد که در آن حقایق از منابع داده‌ها، شباهات‌ها و تفاوت‌ها در میان حقایق ذکر شده، و مفاهیم توسعه‌یافته جمع‌آوری شوند. ما می‌توانیم از مدل ذهنی برای یادگیری معنادار استفاده کنیم.

هرب سایمون Herb simon می‌گوید:

فرد برخی از اطلاعات را تا حدی می‌فهمد که بتواند از آن در انجام وظایفی که مربوط به آن‌ها هستند استفاده کنند.

parsiu.ir

یادگیری معنادار چیست؟ یادگیری معنادار، یادیگری با درک است. هنگامی که دانش‌آموزان به سطحی از یادگیری معنادار دست یابند، می‌توانند با اطلاعاتی که به دست می‌آورند، کارها را انجام دهند. آنها می‌توانند از دانش خود برای انجام کارهای مناسب استفاده کنند. حال چه ارتباطی بین این نوع یادگیری با مدل ذهنی دارد؟

مسیر یادگیری معنادار، یادگیری با درک، با کسب اطلاعات جدید و هر دانش قدیمی مرتبط، یادگیرنده مدل ذهنی می‌سازد. اگر قرار است مدل های ساخته شده درست و مناسب باشند. ضروری است که دانش‌آموزان فرصتی برای آزمایش مدل های خود داشته باشند.

هنگامی که مدل ساخته شده شکست می‌خورد، زمانی که پاسخ‌ها یا پیش‌بینی‌های نادرستی ایجاد می‌کند، مدل باید اصلاح شود. این چرخه ساخت، آزمایش و اصلاح مدل‌های ذهنی تا زمانی که کسب دانش ادامه دارد، ادامه می‌یابد.

مقالات مرتبط

برای اینکه از مدل ذهنی برای مهارت ارتباطی استفاده کنیم نیاز است اطلاعات بیشتری در مورد مهارت ارتباطی داشته باشیم، بنابراین خواندن این مطلب را پیشنهاد می‌دهم.

داشتن یک مدیریت استرس عالی به شما کمک می‌کند تا یک مدل ذهنی خوبی داشته باشید، پیشنهاد می‌کنم وقت بگذارید و این مطلب را بخوانید.

برای اینکه یک مدل ذهنی داشته باشید نیاز به این دارید که در زمینه مدیریت زمان تبحر داشته باشید. خواندن این مطلب را از دست ندهید.

لطفاً در صورت تمایل نظراتتان را به اشتراک بگذارید. با تشکر