مدل ذهنی چیست؟ مدل ذهنی چه تاثیری در یادگیری دارد؟ چند نوع مدل های ذهنی داریم؟
مدلهای ذهنی بازنمایی شناختی واقعیت بیرونی هستند. مفهوم یک مدل ذهنی در اصل توسط روانشناسی کنت کریک در سال 1943 مطرح شد که پیشنهاد کرد که افراد در ذهن خود مدلی در مقیاس کوچک از نحوه عملکرد جهان دارند. این مدل برای پیشبینی رویدادها، استدلال و شکل دادن به توضیحات استفاده میشوند.
مدل ذهنی به افراد کمک میکنند تا دنیا را درک کنند، محیط خود را تقسیر کنند. وقتی شما کلیدواژه مدل ذهنی را سرچ میکنید حتماً مثل من کنجکاو هستید که بدانید مدل ذهنی چیست و چگونه میتوان از آن استفاده کرد؟ پس با من همراه شوید تا اطلاعات بیشتری در این زمینه کسب کنیم.
فهرست مطلب:
مفهوم مدل ذهنی چیست
مفهوم مدل ذهنی چیست؟ در کتاب مدلهای ذهنی بینظیر، اثر شین پریش و ریانون بوبین در مورد مدل ذهنی میگویند: مدلهای بهتر منجر به تفکر بهتر میشوند. هر اندازه که مدلهای ما واقعیت را دقیقتر توضیح بدهند، به همان اندازه تفکرمان را نیز ارتقا میدهند. نام این بازی درک واقعیت است.

احتمالاً خود شما چنین وضعی را تجربه کردهاید. یک مهندس معمولاً به طور عادی و پیشفرض، با ذهنیت سیستمی فکر میکند. یک روانشناس با ذهنیت انگیزشی فکر میکند. یک تاجر شاید با ذهنیت هزینه و ریسک-امتیاز فرصتها فکر کند. هر کدام از این اشخاص به روش خود، بخشی از موقعیت را میبیند، آن بخشی از جهان که خودش درک میکند. اما هیچیک موقعیت را به طور کامل نمیبیند، مگراینکه با تفکری چند-شاخهای فکر کنند.
به طور خلاصه، هر کدام نقاط ضعفی دارند، نقاط ضعف بزرگ. و آنها از این نقاط ضعف آگاهی ندارند. ضربالمثل قدیمی هست که لپ مطلب را به خوبی نشان میدهد: برای مردی که فقط یک چکش دارد، همه چیز همچون میخ به نظر میرسد.
همه مشکلها میخ نیستند. دنیا پر از پیچیدگیها و ارتباطات درهمتنیده است که تنها با درک مدلهای مختلف قابل توضیح است.
نگاهی به مدل ذهنی از پشت دریچهای محدود
شین پریش میگوید، ما زندگی را به تلاش برای شرح همهچیز از پشت دریچهای محدود سپری میکنیم. اغلب مواقع این مدل ذهنی از رشته تخصصی خودمان، مثل اقتصاد، مهندسی، فیزیک، ریاضیات، زیستشناسی، یا هر چیز دیگری، به دست میآید. هر یک از این شاخهها کمی از حقیقت را در خود جای دادهاند، ولی هیچکدام شامل حقیقت کامل نمیشوند.
نگاهی متفاوت به این مسأله چنین است: جنگلی را در نظر بگیرید؛ وقتی یک گیاهشناس به جنگل نگاه میکند، روی اکوسیستم تمرکز دارد، یک فعال محیطزیست تأثیر تغییرات آبوهوایی را میبیند، یک مهندس جنگلداری چگونگی رشد درخت، و یک تاجر ارزش زمین آن را در نظر دارد.
هیچکدام اشتباه نیست، ولی هیچیک هم قادر به شرح مقیاس کلی جنگل نیست. به اشتراک گذاشتن معلومات، یا یادگیری پایهای رشتههای دیگر، به درک چندجانبهای میانجامد که تصمیمگیری اولیه بهتری را برای مدیریت جنگل ممکن میسازد.
درک واقعیت در مدل ذهنی
همچنان از کتاب مدلهای ذهنی بینظیر برای شما مینویسم. شین پریش میگوید، ادراک نه تنها به ما در تصمیمگیری درباره اقداماتمان، بلکه در حذف یا پرهیز از اقداماتی کمک میکند که منجر به شکستی بزرگ میشوند که در نبود ادراک از آن آگاهی نداشتیم.
نه تنها مشکل پیشرو را با دقت بیشتری میفهمیم، بلکه میتوانیم عواقب دسته دوم، سوم و بالاتر را نیز ببینیم. این ادراک به ما کمک میکند تا خطاهای قابل پرهیز را برطرف کنیم. گاهی گرفتن تصمیمهای خوب در پرهیز از تصمیمهای بد خلاصه میشود.

مدلهای ناقص در صورت بهکارگیری، صرفنظر از نیت، سبب خسارت میشوند. در اعمال مدلهای ذهنی، زمانی به مشکل برمیخوریم که یا مدلمان از واقعیت اشتباه است، که در دنیای واقعی دوام نمیآورد، یا مدلمان درست است ولی ما در موقعیتی از آن استفاده کردهایم که ربطی به آن ندارد.
مدلهایی که برگرفته از واقعیت نیستند موجب اشتباهات بزرگی میشوند. خب حالا نیاز است برویم به سمت یک مثال تا واقعیت را بهتر درک کنیم.
مثال مدل ذهنی
برای اینکه مثالی از مدل ذهنی بزنیم تا بتوانیم درک بیشتری را از مدل ذهنی بدست آوریم باید به سمت کتاب هنر شفاف اندیشیدن برویم تا ببینیم رولف دوبلی از چه مثالهای استفاده کرده است. به نظر شما چرا رولف دوبلی تو کتاب هنر شفاف اندیشیدن گفته: نابرده رنج گنج میسر نمیشود، باید این گوشهای شما را تیز کند؟ خطای «قبل از اینکه اوضاع بهتر شود بدتر میشود»
کفگیر یک مدیرعامل به ته دیگ خورده است. فروش محصولات به حداقل رسیده، فروشندگان بیانگیزهاند، فعالیتهای بازاریابی بدون هیچ مشخصی راکد شده. در اوج استیصال، او یک مشاوره استخدام میکند. این مرد در ازای پنج هزار دلار در روز اوضاع شرکت را بررسی میکند و سپس یافتههای خود را ارئه میدهد؛
«بخش فروش شما هیچ برنامهای ندارد و جایگاه شرکت شما بهدرستی مشخص نیست. وضعیت کمی پیچیده است. من میتوانم آن را برایتان درست کنم، اما نه یکشبه. اقدامات باید با حساسیت انجام شود و به احتمال فراوان پیش از اینکه فروش پیشرفت کند افت میکند.»
مدیر آن مشاور را استخدام میکند. یک سال بعد، فروش باز هم افت میکند و همین ماجرا سال بعد هم اتفاق میافتد. مشاور تأکید میکند پیشرفت شرکت بسیار مطابق پیشبینیهای اوست. وقتی افت فروش برای سال سوم ادامه پیدا میکند، مدیر مشاور را اخراج میکند.
خطای قبل از اینکه اوضاع بهتر شود، بدتر میشود در واقع یک عامل انحرافی و یک شاخه از خطای تأیید است. اگر مشکل وخیمتر شود، مشتری باز هم راضی است و متخصص میتواند آن را به مهارت خود نسبت بدهد. در هر صورت او برنده است.
اگر کسی بگوید قبل از اینکه اوضاع بهتر شود، بدتر میشود، باید گوشهایت تیز شود. اما حواست باشد شرایطی نیز وجود دارد که ابتدا نزول میکنند و سپس بهتر میشوند. مثلاً تغییر زمینهی شغلی در ابتدا نیاز به زمان دارد و معمولاً منجر به کاهش حقوق میشود. سازماندهی مجدد یک تجارت نیز زمانبر است. اما در تمام این موارد به سرعت میتوان متوجه شد این اقدامات مؤثرند یا خیر.
اهداف ما مشخص و قابل بررسیاند. بیش از اینکه دنبال بهشت باشی، به اهدافت نگاه کن.
انواع مدل ذهنی
طبق گفته شین پریش در کتاب مدل های ذهنی بینظیر، ما نمیتوانیم تمام جزئیات دنیا را در ذهن خود نگه داریم، بنابراین برای ساده کردن مسائل پیچیده و تبدیل آنها به بخشهای قابل درک و سازماندهیشان، از مدل ها استفاده میکنیم. سپس، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، هر روز از این مدل ها برای فکر کردن، تصمیمگیری و درک جهانمان بهره میبریم.
آقای شین پریش، نه مدل از کاربردیترین مدل ها را بیان کردهاند و من برای شما این 9 مدل های ذهنی را ارائه میدهم.
نقشه همان قلمرو نیست
اولین مدل ذهنی که آقای شین پریش ارائه دادهاند «نقشه همان قلمرو نیست» میباشد. نقشه واقعیت خود واقعیت نیست. حتی بهترین نقشهها هم دارای عیب و نقصی هستند. زیرا بخش مختصری از آن چیزی هستند که نمایش میدهند. اگر قرار بود نقشهای قلمرو را با کمال درستی و صداقت نمایش دهد، دیگر مختصر و مفید نبود و از این رو دیگر به درد ما نمیخورد.

ناقص بودن نقشهها و مدلها
توجیهی برای غفلت از آن نیست.
نقشهها به همان اندازه کاربرد دارند که بیانگر و
قابل پیشبینیاند.
یک نقشه همچنین ممکن است تصویر لحظهای از یک مقطع زمانی باشد که آنچه را دیگر وجود ندارد به نمایش بگذارد. بهخاطر سپردن این امر حین فکر کردن به مشکلات و گرفتن تصمیمهای بهتر حائز اهمیت است.
ما هر روز از نقشهها استفاده میکنیم. نقشهها در مسیریابی از شهری به شهر دیگر به ما کمک میکند. همچنین در کاهش پیچیدگی و رسیدن به سادگی به ما یاری میرسانند.
صورتهای مالی یک شرکت را در نظر بگیرید، که جهت خلاصه کردن پیچیدگی هزاران تراکنش در چیزی سادهتر به کار گرفته میشوند، یا یک آئیننامه روند اداری، دستورالعمل والدین برای فرزند دو ساله، یا ارزیابی عملکرد اجرایی شما. همه اینها مدلها یا نقشههایی هستند که به منظور هدایت قلمرویی پیچیده را تسهیل میکنند.
حلقه صلاحیت
دومین مدل ذهنی ارائه شده در کتاب مدل های ذهنی بینظیر «حلقه صلاحیت» است. اگر به آنچه درک میکنید آگاهی داشته باشید، پی میبرید که آسبپذیریتان در کجاست و کجا جای پیشرفت دارید. شناخت و درک حلقه صلاحیت خود قدرت تصمیمگیری و نتایج آن را بهبود میبخشد.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است، حلقه صلاحیت چیست؟
پیرمردی را تصور کنید که تمام زندگی خود را در یک شهرستان کوچک سپری کرده است. او یک فرد همیشگی در آنجا محسوب میشود. مثل یک محکوم به حبس ابد. در طول این سالها، هیچ جزئیاتی از اتفاقات این شهرستان از نظر او دور نمانده است. او اصلونسب همه اهالی شهرستان، اخلاق و رفتارشان، شغلهایشان، درآمدشان و موقعیت اجتماعی آنها را میشناسد.
او این اطلاعات را جزءبهجزء طی مدتی طولانی از مشاهده و شراکت در امور شهرستان جمعآوری کرده است. حالا غریبهای را تصور کنید که از شهر بزرگ وارد یک شهرستان میشود. پس از گذشت تنها چند روز، غریبه اطمینان دارد که همهچیز را درباره شهرستان میداند. او با شهردار، پیشخدمت رستوران و مغازهدار آشنا شده و به آسانی از عهده کارهایشان برمیآید.
غریبه در ذهن خود، مطمئن است که تقریباً هر آن چیزی را میداند که یک همیشگی ممکن است بداند. براساس چیزهایی که تابهحال یاد گرفته میتواند گمانهزنی کند و میبیند که برای انجام کارهایش به اندازه کافی آگاهی دارد. البته این حس اعتمادبهنفسی کاذب است که باعث میشود خطرات زیادی را بپذیرد. بدون اینکه تاریخچه شهرستان را از نزدیک بشناسد، چگونه میتواند مطمئن شود که زمین درستی را برای ساختوساز انتخاب کرده است؟ و در نهایت، در مقایسه با آقای همیشگی واقعاً چه اطلاعاتی دارد؟
تا زمانی که آقای همیشگی درون حلقه صلاحیت خودش عمل میکند، همیشه درک بهتری از واقعیت خواهد داشت تا از آن برای تصمیمگیری استفاده کند. داشتن چنین اطلاعات عمیق و دقیقی او را در مقابل چالشها انعطافپذیر میکند، چون به احتمال قوی برای هر مشکلی بیشتر از یک راهحل خواهد داشت و این عمق بازدهیاش را افزایش میدهد میتواند انتخابهای بد را سریع حذف کند، چون تمام اطلاعات لازم را دردست دارد.
ما نمیتوانیم وضعیت را به نفع خود تغییر دهیم مگر آنکه از راهنماهای بومی کمک بگیریم.
تفکر برپایه اصول اولیه
سومین مدل ذهنی ارائه شده «تفکر برپایه اصول اولیه» میباشد. اگر بخواهیم در موقعیتی اصول اولیه را شناسایی کنیم، برای خلاصی از اندیشههای خشک و متعصب و باورهای مشترک، میتوانیم از دو تکنیک استفاده کنیم: پرسشگری سقراطی و چراهای پنجگانه.
پرسشگری سقراطی برای تعیین اصول اولیه از طریق تحلیل دقیق مورد استفاده قرار میگیرد. فرایند منظم پرسشوپاسخ که برای تعیین حقایق، پردهبرداری از فرضیات زیربنایی، و جداسازی دانش از جهل به کار گرفته میشود.
پرسشگری سقراطی بهطور جامع از فرایند زیر پیروی میکند:
- پاکسازی تفکر و توضیح منشأ ایدههایتان. ( چرا چنین فکری میکنم؟ دقیقاً چه فکری میکنم؟)
- به چالش کشیدن فرضیات. ( از کجا میدانم این درست است؟ اگر برخلاف این فکر کنم چه؟)
- جستوجو برای شواهد. ( چه مدرکی مبنیبر تأیید آن دارم؟ چه منابعی وجود دارد؟)
- در نظر گرفتن دیدگاههای جایگزین. (دیگران در اینباره چه فکری دارند؟ از کجا بدانم فکرم درست است؟)
- بررسی عواقب و پیامدها.( اگر در اشتباه باشم چه؟ اگر این طور باشد عواقبش چیست؟)
- مورد پرسش قرار دادن سؤال اولیه.( چرا چنین فکر کردم؟ آیا درست فکر میکردم؟ از فرایند استدلال میتوانم به چه نتایجی برسم؟)
چراهای پنجگانه روشی است که ریشه در رفتار کودکان دارد. کودکان بهطور غریزی با اصول اولیه فکر میکنند. آنها درست مثل ما، میخواهند بفهمند در جهان چه خبر است. برای این کار، آنها بهطور حسی با بازیای که بعضی والدین از آن وحشت پیدا کردهاند، ولی کاربرد فوقالعادهای در شناسایی اصول اولیه دارد، معما را حل میکنند. بازی اینگونه است: پرسش مکرر چرا؟
آزمایش فکری
چهارمین مدل ذهنی ارائه شده در کتاب مدل های بینظیر «آزمایش فکری» میباشد. آزمایشات فکری را میتوان به عنوان ابزارهای تخیل که برای کندوکاو در طبیعت چیزها به کار گرفته میشود. تعریف کرد. بسیاری از رشتهها، مانند فلسفه و فیزیک، از آزمایشات فکری برای بررسی آنچه قابل دانستن است، بهره میگیرند.
با این کار، آنها مسیرهای جدیدی برای تحقیق و جستوجو باز میکنند. آزمایشات فکری به این دلیل قدرتمند که کمک میکنند از اشتباهات خود درس بگیریم و از اشتباهات آتی پرهیز کنیم.
تفکر درجه دوم
رسیدیم به پنجمین مدل ذهنی که «تفکر درجه دوم» میباشد. تفکر درجه دوم یعنی جلوتر و جامعگرایانه فکر کردن. این نوع تفکر ما را وادار میکند که نه تنها کارهایمان و عواقب مستقیم آنها را در نظر بگیریم، بلکه از تأثیرات بعدی آن کارها نیز غافل نشویم. بیتوجهی به تأثیرات مترتب درجه دوم و سوم ممکن است فاجعه به بارآورد.
تفکر احتمالگرایانه
و ششمین مدل ذهنی که شین پریش ارائه دادهاند «تفکر احتمالگرایانه» است. اساساً تلاش برای تخمین احتمال به دست آمدن هر حاصل شخصی، با استفاده از ابزارهایی از ریاضیات و منطق، تفکر احتمالگرایانه نام دارد. این نوع تفکر یکی از بهترین ابزارهایی است که برای ارتقای دقت در تصمیمهایمان در دست داریم.
در جهانی که هر لحظهاش با مجموعهای بینهایت پیچیده از عوامل مختلف تعریف میشود، تفکر احتمالگرایانه در شناسایی محتملترین نتایج به ما کمک میکند. با دانستن این نتایج تصمیمهایمان دقیقتر و مؤثرتر خواهد بود.
احتمال همهجا هست و تا رگوریشه ما و جهان رسوخ کرده است. ماشین احتمالگرای ذهن ما – همان میانبرهای کاوشی ذهن که روانشناسانی مانند دانیل کانمان و آموس تورسکی آنها را مطرح کردند – توسط گونههای انسانی در دوران تکامل یافت، قبل از دوران کامپیوترها، کارخانهها، ترافیک، مدیران میانی و بازار بورس.
این خصیصه از زمانی که زندگی انسان برپایه اصل بقا استوار بود، در خدمت ما بوده و کماکان در جایگاه کمک بسیاری به ما میکند.
وارونگی
هفتیمین مدل ذهنی «وارونگی» میباشد. وارونگی ابزاری قدرتمند برای ارتقای قدرت تفکر است، زیرا به شما در شناسایی و حذف موانع موفقیت کمک میکند. ریشه کلمه وارونگی «invert» است، که به معنی واژگون نمودن یا سروته کردن است. معنی این واژه، به عنوان یکی از ابزار تفکر، نزدیک شدن به یک موقعیت از انتهای مخالف نقطه طبیعی شروع است.
اکثر ما به مسائل تنها از یک سو فکر میکنیم: روبهجلو. وارونگی به ما این امکان را میدهد که مشکل را برگردانیم و عقبگرد فکر کنیم. شروع کردن از اول گاهی خوب است، اما شاید شروع کردن از انتها کارآمدتر باشد.
تیغ اوکام
تیغ اوکام از هشتمین مدل ذهنی که توسط شین پریش معرفی شده است میباشد. احتمال درست بودن توضیحات سادهتر بیشتر از توضیحات پیچیده است. عصاره اصلی نظریه تیغ اوکام، قائده کلاسیک در منطق و حل مسأله، در این جمله نهفته است.
بهجای اتلاف وقت برای اثبات خلف سناریوهای پیچیده، با پایه نهادن تصمیمهای خود بر مبنای توضیحی که کمترین اجزای متحرک را داشته باشد، میتوانید با اعتمادبهنفس بیشتری تصمیمگیری کنید.
تیغ هانلون
و آخرین مدل ذهنی که میبایست در مورد آن بیشتر بدانیم «تیغ هانلون» است. تیغ هانلون، با منشایی غیرقابل تشخیص، عنوان میکند که ما نباید به کینهورزی افتخار کنیم، که حماقت بهترین توضیح آن است. در یک دنیای پیچیده، استفاده از این مدل به ما کمک میکند تا از بدگمانی و همه دشمنپنداری و از ایدئولوژی و مکتبگرایی دوری کنیم. ما با این تصور نهچندان کلی که نتیجه بد حاصل تقصیر یک عملکننده بد است، بهجای اینکه فرصتها را بیابیم، بهدنبال گزینههای موجود میرویم.
این مدل ذهنی به ما یادآوری میکند که آدمی جایزالخطاست. و از ما میخواهد که بپرسم آیا توضیح قانعکننده دیگری برای وقایعی که رخ داده وجود دارد یا خیر. چنین توضیحی که به احتمال وی درست خواهد بود، توضیحی که کمترین حد از قصد و منظور را دارد.
تصور بدترین منظور روی تمام زندگیمان سایه میاندازد. رانندگی پرخاشگرانه را در نظر بگیرید، مشکلی رو به افزایش در دنیایی که سطح صبر و تحمل در آن پایین آمده و وقت اندک است. وقتی کسی سر راه شما میایستد، تصور اینکه کار او از روی سوءنیت بوده به معنی این تصور خواهد بود که آن شخص خطر بزرگی را پذیرفته است.
برای اینکه کسی با منظور جلوی شما بایستد، اول باید شما را دیده باشد، سرعت خودروی شما را اندازه گرفته باشد، حدس بزند عازم کجا هستند و دقیقاً در لحظه درست جلوی شما پیچیده تا مجبور شوید بزنید روی ترمز، ولی در عینحال باعث تصادف هم نشود. این کار تلاش زیادی میطلبد.
توضیح سادهتر و بنابراین محتملتر این است که او شما را ندیده است. اشتباه کرده است. هیچ قصدوغرضی نداشته است. پس چرا حالت اول را تصور کنید؟
تیغ هانلون نشان میدهد که تعداد تبهکاران واقعی کمتر از تصور شما است. مردم همه انسان هستند و مانند شما، همه انسانها جایزالخطا بوده و به دام تنبلی، تفکر منفی و انگیزههای شرورانه میافتند. زمانی که این حقیقت را شناخته و متناسب با آن عمل کنیم، زندگیمان آسانتر، بهتر، و مؤثرتر خواهد بود.
یادگیری براساس مدل ذهنی
طبق نظر کارلسون (1991)، برای یادگیری براساس مدل ذهنی آموزش میتوان به گونهای طراحی شود که یادگیرنده را در فرآیند تحقق مشارکت دهد که در آن حقایق از منابع دادهها، شباهاتها و تفاوتها در میان حقایق ذکر شده، و مفاهیم توسعهیافته جمعآوری شوند. ما میتوانیم از مدل ذهنی برای یادگیری معنادار استفاده کنیم.

هرب سایمون Herb simon میگوید:
فرد برخی از اطلاعات را تا حدی میفهمد که بتواند از آن در انجام وظایفی که مربوط به آنها هستند استفاده کنند.
parsiu.ir
یادگیری معنادار چیست؟ یادگیری معنادار، یادیگری با درک است. هنگامی که دانشآموزان به سطحی از یادگیری معنادار دست یابند، میتوانند با اطلاعاتی که به دست میآورند، کارها را انجام دهند. آنها میتوانند از دانش خود برای انجام کارهای مناسب استفاده کنند. حال چه ارتباطی بین این نوع یادگیری با مدل ذهنی دارد؟
مسیر یادگیری معنادار، یادگیری با درک، با کسب اطلاعات جدید و هر دانش قدیمی مرتبط، یادگیرنده مدل ذهنی میسازد. اگر قرار است مدل های ساخته شده درست و مناسب باشند. ضروری است که دانشآموزان فرصتی برای آزمایش مدل های خود داشته باشند.
هنگامی که مدل ساخته شده شکست میخورد، زمانی که پاسخها یا پیشبینیهای نادرستی ایجاد میکند، مدل باید اصلاح شود. این چرخه ساخت، آزمایش و اصلاح مدلهای ذهنی تا زمانی که کسب دانش ادامه دارد، ادامه مییابد.
مقالات مرتبط
برای اینکه از مدل ذهنی برای مهارت ارتباطی استفاده کنیم نیاز است اطلاعات بیشتری در مورد مهارت ارتباطی داشته باشیم، بنابراین خواندن این مطلب را پیشنهاد میدهم.
داشتن یک مدیریت استرس عالی به شما کمک میکند تا یک مدل ذهنی خوبی داشته باشید، پیشنهاد میکنم وقت بگذارید و این مطلب را بخوانید.
برای اینکه یک مدل ذهنی داشته باشید نیاز به این دارید که در زمینه مدیریت زمان تبحر داشته باشید. خواندن این مطلب را از دست ندهید.
لطفاً در صورت تمایل نظراتتان را به اشتراک بگذارید. با تشکر
برای ارسال دیدگاه باید به حساب کاربری خود وارد شوید.